اي گم گشتهي يعقوب!
يا صاحب الزمان! داستان يوسف را گفتن و شنيدن به بهانهي توست .
شرمندهايم .
ميدانيم گناهان ما همان چاه غيبت توست .
ميدانيم کوتاهيها، نادانيها و سستيهاي ما، ستمهايي است که در حق تو کردهايم .
يعقوب به پسران گفت: به جستجوي يوسف برخيزيد،
و ما با روسياهي و شرمندگي، آمدهايم تا از تو نشاني بگيريم .
به ما گفتهاند اگر به جستجوي تو برخيزيم، نشاني از تو مييابيم .
اما اي فرزند احمد ! آيا راهي به سوي تو هست تا به ديدارت آييم .
اگر بگويند براي يافتن تو بايد بيابانها را درنورديم، در مينورديم .
اگر بگويند براي ديدار تو بايد سر به کوه و صحرا گذاريم، ميگذاريم .