اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام و عرض خوش آمد گویی خدمت شما دوست و همراه گرامی امید است که با نظرات زیبایتان ما را یاری نمایید

چهارشنبه

در انتظار آب

تشنه است و نگاه غمبارش
خورده با چشم نخل‌ها پیوند
روشناى دو چشم معصومش‏
مى‏كشد آفتاب را در بند
* * *
منتظر ایستاده تا آید
از ره آن یكه تاز بى پروا
مى‏شود لحظه لحظه از هر نخل‏
حال سقاى خویش را جویا
شادمانه به خویش مى‏گوید
بى شك آن رفته، باز مى‏آید
وعده آب داده او با من‏
سوى این خیمه باز، مى‏آید
* * *
تشنگى رفته رفته مى‏كاهد
قدرت استقامت او را
مضطرب ایستاده مى‏كاود
چشم او خیره خیره هر سو را
* * *
نخل‌ها را دوباره مى‏بیند
نخل‌هاى شكسته قامت را
بیند افسرده و سرافكنده‏
آن نشان‌هاى استقامت را
* * *
او ز خود شرمسار مى‏پرسد
از چه رو پشت نخل‌ها خم شد
چهره آسمان نیلى فام‏
این چنین تیره از چه ماتم شد
من نمى‏خواهم آب، اى كاش او
نزد من سوى خیمه باز آید
مى‏رود تشنگى ز یادم اگر
باز، بازوى خیمه، باز آید
* * *
آفتاب از سریر نیلی‌ش‏
مى‏كشد نعره‏هاى آتشبار
نفس گرم و زهرناكش را
مى‏دمد او به صحنه پیكار
* * *
گوییا هر چه در زمین است او
تشنه در كوى خویش مى‏خواهد
چون به بانگى كه آتشین است، او
خاك را سوى خویش مى‏خواهد
* * *
كودك خسته همچنان تشنه‏
چشم در راه رفته‏اش دارد
در زمینى كه قحطى آب است‏
چشم او همچو ابر مى‏بارد
غمگنانه به خویش مى‏گوید:
انتظارم به سر نمى‏آید
از غبار كنار شط پیداست‏
رفته من دگر نمى‏آید

0 دیدگاه های شما:

ارسال یک نظر