آنکه دیر رسید...
واكاوی برهههایی از زندگانی سلیمان بن صرد
"شك خواص، پایهى حركت صحیح جامعهى اسلامى را مثل موریانه میجود. اینى كه خواص در حقایق روشن تردید پیدا كنند و شك پیدا كنند، اساس كارها را مشكل میكند!" این بخشی از سخنان رهبر انقلاب است كه چندی پیش خطاب به مبلغان محرم ایراد شده است. ایشان در این سخنان، با نگاهی به تجربیات تاریخی صدر اسلام، بار دیگر به حساسیت نقش خواص در برهههای تاریخساز اشاره كردند.
آنچه در پی میآید مروری كوتاه بر چند برههی حساس و تاریخی از زندگی سلیمان بن صرد خزایی صحابی بزرگ سه امام اول شیعه است كه به دلیل شك و كندی در تشخیص حق، به جهاد در ركاب سیدالشهداء(ع) در كربلا نرسید؛ گرچه بعدها رهبر قیام توابین در خونخواهی حسین(ع) شد و به شهادت رسید. ***
سلیمان كه بود؟
در دوران جاهلیت نامش "یسار" بود و این پیامبر اكرم(ص) بود كه پس از اسلام، نام "سلیمان" را بر او گذاشت. قبیلهی او خزاعه، از بزرگترین قبایل عراق بود و از دیرباز جایگاهی ویژه در میان عرب داشت. دعبل، شاعر نامدار اهل بیت و عمرو بن حِمَق، مجاهد بزرگ كه به دست معاویه به شهادت رسید نیز از قبیلهی خزاعهاند.
فضل بن شاذان، سلیمان بن صرد را از تابعین و زاهدان بزرگ معرفی میكند و صاحبان تراجم نیز او را به فضل و دین و شرف و عبادت ستودهاند.1 احادیث سلیمان از رسول خدا حتی در منابع مهم روایی اهل سنت- مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم- نقل شده است. از این رو سلیمان نزد اهل سنّت نیز شخصیت والایى دارد. ذهبى در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، دربارهی او مىنویسد: "سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یارى كند، چرا كه در زندان بود!"2
اما اندیشمندان در اینباره همرأی نیستند. بسیاری از آنها مانند صاحب كتاب اُسدالغابة معتقدند تردید سلیمان در پیوستن به حسین(ع) موجب شد او فرصت همراهی با امام را از دست بدهد. برای شناخت بیشتر از شخصیت سلیمان بن صرد و بررسی ریشههای تردید وی، به واكاوی برهههایی دیگر از زندگی سیاسی وی میپردازیم.
در كنار امیرالمؤمنین(ع)
سلیمان رئیس قبیلهی خزاعه، پیرمردی 63 ساله بود كه بیعت با علی(ع) پس از عثمان مطرح شد. سن، تجربه، پیشگامی در پذیرش اسلام، همراهی پیامبر و زهد، موجب شد قبیلهی خزاعه از او فرمانبری و پس از بیعت سلیمان بن صرد با حضرت علی(ع)، آنها نیز با آن حضرت بیعت كنند.
از نامهای كه حضرت علی علیه السلام به او در "جبل" نوشته، معلوم میشود كه او در زمان حكومت حضرت، فرماندار آنجا و یكی از كارگزاران آن امام بود. اگرچه شركت همیشگی او در ركاب امیرالمؤمنین در منابعی مانند تاریخ ابن اثیر ذكر شده ولی دیدگاه شیخ طوسی و دیگران از جمله نویسندهی "وقعة صفین"، شاهدی بر تمرد او از حضور در جنگ جمل است.
"منقرى" تخلف او را چنین گزارش كرده است: پس از آمدن على(ع) از جنگ جمل به كوفه، سليمان بن صرد به حضور ايشان رسيد. على(ع) او را مورد نكوهش قرار داد و فرمود: "تو در نصرت من ترديد و درنگ كردى؛ حال آن كه تو، به گمان من بيش از هركس ديگر سزاوار تقويت و استظهار من بودى! چه چيز تو را از كمك به اهل بيت پيامبر(ص) بازداشت؟ چرا به آنان كمك نكردى؟" سليمان گفت: "اى اميرمؤمنان! از گذشتهها بگذر و مرا به خاطر گذشته سرزنش مكن و دوستى مرا نگهدار و مرا اندرز ده. هنوز كارهايى در پيش است كه مىتوانى ضمن آن، دوستانت را از دشمنانت بازشناسى!" پس سليمان خاموش شد و اندكى نشست. آنگاه برخاست و به مسجد نزد حسن بن على رفت و گفت: "آيا جا دارد از اميرمؤمنان به خاطر سرزنش و ملامتش شگفت زده نشوم؟" حسن(ع) به او فرمود: "همواره كسانى مورد نكوهش قرار مىگيرند كه به دوستى آنها اميد مىرود!" سليمان گفت: "هنوز كارهايى فرا رو داريم كه در آن به نيزههاى رخشان و شمشيرهاى آخته و رزمآورانى چون من نياز است؛ پس عدم حضور مرا در آوردگاه نبرد تبقيح نكنید و به اخلاص من ترديد روا مداريد." حسن(ع) به او گفت: "خدا تو را مشمول الطاف خود كند! ما نسبت به تو بدگمان نيستيم!"3 حتی شيخ طوسى طبق آنچه از امام حسن(ع) نقل شده، مىگويد: "سلیمان بهانهاى دروغين براى عدم شركت خود ذكر كرده است!"
4
به هر حال در جنگ صفین، سلیمان بن صرد از فرماندهان سپاه امیرالمؤنین شد. سلیمان در نبردهای تن به تن در صفین، "حوشب ذوالظلم" قهرمان شامی را به هلاكت رساند و پس از نیرنگ عمرو عاص در به نیزه زدن قرآنها و مسئلهی حكمیت، به امام عرض كرد: "ای امیرمؤمنان، اگر یاورانی داشتم، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمیشد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- كه نظر همهی آنان قبل از حكمیت بود- برگردانم؛ ولی جز اندكی، كسی به یاریام نیامد."5
آنگاه امام به چهرهی خسته و خونین سلیمان نگاه كرد و این آیه را تلاوت فرمود: "فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً؛ بعضی پیمان خود را به آخر رساندند و برخی دیگر در انتظارند و هرگز تغییری در پیمان خود ندادهاند."6 سپس به او گفت: "سلیمان! تو از افرادی هستی كه در انتظار شهادت به سر میبری و هرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمیدهی!"
سلیمان در رمضان سال 40 هجری به فرماندهی سپاه حضرت برای جنگ با معاویه منصوب گردید. گرچه پیش از حركت سپاه، امیرالمومنین در سپیدهدم 19 رمضان ضربت خورد و به شهادت رسید.
در دوران امام حسن(ع)
سلیمان از شیعیان امام حسن مجتبی علیهالسلام شمرده میشد و در سختترین شرایط در حلقهی اول یاران ایشان بود. اما ابن قتیبه دینورى در الإمامه و السیاسة گزارش جالبی از برخورد تند سلیمان با امام پس از پذیرش صلح با معاویه، میدهد: سلیمان بن صرد كه بزرگ و رئیس اهل عراق بود و در جریان صلح در كوفه حضور نداشت، نزد حسن بن على آمد. چون بر حسن وارد شد، گفت: "سلام بر تو اى خواركنندهى مؤمنان!" حسن جواب سلام داد و سپس گفت: "حال بنشین؛ پدرت آمرزیده باد!" سلیمان نشست و گفت: "ما پیوسته در تعجبیم كه چگونه با معاویه بیعت كردى با اینكه صدهزار جنگجو از اهل عراق با تو بودند و همه حقوقبگیر؛ با همین اندازه فرزندان و غلامانشان؛ غیر از شیعیان تو از اهل بصره و حجاز!
از آنجا كه صلح در ظاهر عقبنشینی اما به واقع عامل عزت شیعیان و شكستناپذیری ابدی آنان شد؛ امام با بردباری در برابر سلیمان بن صرد، فرمود: "سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوبتر است از اینكه عزیز باشید و كشته شوید."7
اما سليمان بن صرد به خاطر اينكه امام حسن(ع) وثيقهاى براى اجراى شرايط صلح از معاويه نگرفته و براى خود سهمى از بيتالمال قرار نداده، اعتراض كرد. البتّه اين اعتراض بعد از زير پا گذاشتن شرايط صلح از سوی معاويه بود. سلیمان- گرچه در نهایت تسليم نظر امام است- پيشنهاد مىكند كه والى معاويه را از كوفه بيرون كنند و قدرت را در كوفه به دست بگيرند. اما امام مجتبى(ع) برای حفظ خون مؤمنان، سكوت را ترجيح مىدهند.
گرچه برخی در صحت انتساب الإمامة و السیاسة به ابن قتیبه تردید كردهاند، اما متن كامل گفتوگو میان امام و سلیمان را سید مرتضى(ره) در تنزیه الأنبیاء، ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسى در بحارالأنوار نقل كردهاند. همچنین برخی دیگر از یاران بزرگ و معروف امام حسن(ع) همچون حجر بن عدی، نیز رفتار مشابهی در برابر پذیرش صلح از سوی امام نشان دادند. در روایتى كه از سیدمرتضى(ره) نقل شده: پس از ماجراى صلح، حجر بن عدى نزد آن حضرت آمد و با اعتراض به ایشان گفت: "سودت وجوه المؤمنین؟ روى مؤمنان را سیاه كردى؟" امام(ع) در پاسخش فرمود: "ما كل احد یحب ما تحب و لا رأیه كرأیك و إنما فعلت ما فعلت ابقاء علیكم؛ اینطور نیست كه همهی افراد، چیزى را كه تو مىخواهى بخواهند و یا مثل تو فكر كنند و من كارى را كه انجام دادم جز به خاطر حفظ جان و ابقاى شما نبود!"
شور دعوت از حسین(ع)
هنگامی كه خبر شهادت امام حسن(ع) به كوفه رسید، بزرگان شیعه در خانهی سلیمان بن صرد جمع شدند و نامهای در مقام عرض تسلیت به برادرش امام حسین علیهالسلام نوشتند. همچنین شیعیان كوفه بار دیگر بعد از مرگ معاویه در خانهی سلیمان جمع شده و در مورد فوت معاویه و بیعت یزید به مشورت پرداختند.
سلیمان به آنها گفت: "ای جماعت شیعه! بدانید كه معاویه ستمكار از دنیا رفت و یزید شرابخوار به جای او نشست. حسین بن علی علیهالسلام با او بیعت نكرده و به طرف مكه رفته است. شما كه شیعهی او هستید و پدرانتان نیز از شیعیان او بودهاند، اگر میخواهید با دشمنان او جهاد كنید و او را یاری كنید، به او نامه بنویسید و او را بخوانید!"
حبیببن مظاهر گفت: "اگر ضعف و جبن بر شما غالب است و در یاری او سستی خواهید ورزید و آنچه شرط نیكخواهی و متابعت است به عمل نخواهید آورد، او را فریب ندهید و در مهلكهاش نیافكنید." شیعیان پاسخ گفتند: اگر او به سوی ما بیاید، همگی با او بیعت خواهیم كرد و در یاری او با دشمنانش جان فشانیها به ظهور خواهیم رسانید.
حبیب، سلیمان و دیگران، نامهای به امام حسین علیهالسلام نوشته و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند: "یابن رسول الله! ما در این وقت امام و پیشوایی نداریم! به سوی ما توجه نما و به شهر ما قدم رنجه فرما تا آنكه شاید از بركت جناب شما، حق تعالی حق را بر ما ظاهر گرداند. نعمان بن بشیر حاكم كوفه در قصرالإماره در نهایت ذلت نشسته و خود را امیر جماعت دانسته؛ لكن ما او را امیر نمیدانیم و به امارت نمیخوانیم و به نماز جمعه او حاضر نمیشویم و در عید با او به جهت نماز بیرون نمیرویم. اگر خبر به ما رسد كه حضرت تو متوجه این صواب گردیده، او را از كوفه بیرون میكنیم تا به اهل شام ملحق گردد."8 این نامه را دو پیك، با شتاب به محضر امام كه آن زمان در مكه بود، رساندند.
امام حسین(ع) مسلم را برای بررسی اوضاع به كوفه فرستاد و طی پیامی خطاب به مردم كوفه، چنین نوشت: "من تمام مقصود و هدفی را كه ذكر كرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود كه: ما را امام و پیشوایی نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع كند. اینك، من برادرم، عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانوادهی خویش- مسلم بن عقیل- را به سوی شما فرستادم و او را مأمور كردم كه از حال شما و از كار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد كه رأی بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزی است كه قاصدان شما گفتند و در نامههای شما نوشته شده، به خواست خدا بهزودی به سویتان خواهم آمد. به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها كسی است كه به كتاب خدا حكم و عمل كند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پایبند فرمان خدا سازد. والسلام."9
سلیمان، رهبر توابین
با آنكه سلیمان در حركت مسلم بن عقیل نیز فعالیت داشت، از یاری كنندگان امام حسین(ع) در كربلا نبود. برخی گفتهاند هنگامی كه ابن زیاد از مكاتبهی مردم كوفه با امام اطلاع یافت، سلیمان و عدهای از شیعیان مانند ابراهیم فرزند مالك اشتر را زندانی كرد. در نتیجه یاران سلیمان نیز از همراهی امام حسین(ع) خودداری كردند. اما بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا گروه زیادی از آنان خود را سرزنش كرده و از اینكه امام را یاری نكردند، پشیمان شدند. آنها برای جبران این تقصیر، به رهبری سلیمان بن صرد، به عنوان توابین همقسم شدند تا به خونخواهی سومین امام قیام كرده و كشندگان او را به مجازات برسانند.
اما گروهی دیگر بر این باورند كه سلیمان در آخرین لحظهها برای تصمیم نهایی در پیوستن به امام، تردید و تعلل كرد و فرصت ناب این همراهی را از دست داد. علاوه بر اینكه تردید سلیمان، مسبوق به سابقه- در جریان فتنهی جمل- است، مهمترین شاهد این ادعا سخنان سلیمان در میان گروهی از شیعیان كوفه است كه پشیمان از عدم همراهی با سیدالشهداء، در خانهی او گرد آمده بودند: "با این گناه كه ما كردیم، خدا را به خشم آوردیم. كسی نزد زن و فرزند خود نرود، تا خدا را خشنود سازد... ما در محضر خدا هیچ عذری نداریم. ما حسین بن علی را یاری نكردیم و چارهای جز این نیست كه قاتلان آن حضرت را بكشیم. اگر چنین كردیم، شاید خداوند از ما بگذرد!"10
حاضران رهبری امر را به عهده سلیمان بن صرد گذاشتند. سلیمان نیز به شیعیان مدائن نامه نوشت و آنان را دعوت به قیام كرد؛ كه آنها هم پذیرفتند. سلیمان نامههای دیگری هم نوشت و مردم را به خونخواهی دعوت كرد. عدهی زیادی دعوت او را پذیرفتند تا آنجا كه در كوفه، شعار "یالثارات الحسین" به آسمان بلند شد.
مرحوم سیدجعفر شهیدی معتقد است: "خواندن حسین(ع) با چنان شور و اصراری و پذیرفتن نایب وی با چنان گرمی و هیجان و رها كردن وی در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردی و نامردی و از همه مهمتر زبونی عراق در مقابل شام، خاطر احساساتی مردم این سرزمین را آسوده نمیگذاشت. مردم كوفه همین كه شنیدند یزید مُرده و میتوانند نفسی بكشند، از نو دست به كار شدند."11
بنابراین توابین هم براى مبارزه با دشمنان اهل بیت(ع) و قاتلان شهداى كربلا و هم براى جهاد با نفس و مبارزه با شیطانهاى نفسانى و جبران قصور و كوتاهىهاى واقعه عاشورا، قیام خویش را از سال 61 قمرى آغاز و به تدریج فراگیر نمودند. سلیمان و یارانش گرچه از سال 61 تصمیم به خونخواهی گرفتند و مردم را بهطور مخفیانه دعوت به این كار میكردند اما پس از مرگ یزید و به قدرت رسیدن مروان بن حكم در شام و عبدالله بن زبیر در حجاز كه اوضاع حكومت سست شد، مردم را آشكارا به این كار فراخواندند.
توّابین به رهبری سلیمان، با شهادتطلبى و كشته شدن در راه خدا، درصدد تطهیر روح خود بودند و از این راه، مىخواستند بر حكومت بنىامیه و قاتلان امام حسین(ع) بتازند و از آنان انتقام گیرند. سرانجام سلیمان با همپیمانانش در سال 65 هجری قمری، قیام كرده و با آمدن عبیدالله بن زیاد از شام به عراق، به طرف كربلا آمده و در ماه "ربیع الاخر" به قبر امام حسین علیه السلام رسیدند. در آنجا فراوان گریستند و همگی توبه كرده و از خدا آمرزش خواستند.
توابین یك شبانه روز در كربلا ماندند تا آنكه عده زیادی به آنها ملحق شدند. بعد از رسیدن به منطقهی "عین الورده" لشگر شام مقابل آنها قرار گرفته و نبرد سختی آغاز شد. در ابتدای جنگ، پیروزی با توابین بود ولی چون دائماً به لشكر شام، سپاه اضافه میشد، كمكم سلیمان با سپاهش، محاصره شدند. رجزهای سلیمان در میدان این نبرد نیز، گمان آزادی و در عین حال تردید او در همراهی با حسن(ع) را بیش از پیش تقویت میكند. مورخان نوشتهاند هنگامی كه سلیمان با سپاهى سنگین از دشمن روبهرو شد، از اسب پایین آمد و غلاف شمشیرش را شكست. سپس شمشیرش را برهنه كرد و به یاران خود گفت: "اى بندگان خدا! هر كسى مىخواهد كه بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه كند و به پیمان خویش وفا نماید، با من بیاید."
سلیمان بن صرد خزاعی در حالی كه در این جنگ 93 ساله بود، توسط "حصین بن نمیر" به شهادت رسید. اندكی بعد "مسیب بن نجبه" یار دیرین او نیز شهید شد و یكی از سپاهیان شام، سر او و مسیب را نزد مروان حكم به شهر شام برد. تنها «رفاعة بن شداد بجلى» همراه با گروه اندكی از توابین، از تاریكى شب استفاده كرد و با رهاندن خود از مهلكه، به كوفه برگشت. او بعدها در قیام مختار شركت نمود.
***
با نگاهی به این تاریخچهی فشرده از زندگانی سیاسی سلیمان بن صرد خزاعی به عنوان یكی از برجستهترین یاران ائمه علیهمالسلام میتوان دریافت كه تنها دلیل عدم همراهی برخی خواص اهل حق با ولایت در مواقع حساس، دنیاگرایی، عقده و كینه، حب مقام و... نیست. بلكه گاه یك اشتباه در فهم یا لحظهای تردید و شك در پیوستن به جبههی حق، میتواند باعث غربت حق و حقیقت در جامعه شود. چه بسا هنگامی كه این خواص و نخبگان به خود میآیند و از كردهی خود پیشمان میشوند، كار از كار گذشته باشد!
پینوشت:
1. رجال الكشى؛ ص 39 و جامع الرواة؛ حرف س؛ ج 1؛ ص 381/ البته اگر سلیمان از تابعين باشد، رسول خدا(ص) را درك نكرده است.
2. سیر اعلام النبلاء؛ ج 3؛ ص 395
3. وقعة صفين؛ ص 6
4. رجال الطوسى؛ ص 43
5. وقعه صفين؛ ص 519
6. سوره احزاب؛ آيه 23
7. نگاه كنید به الإمامه و السیاسة؛ صص 151 تا 163
8. الإرشاد؛ شیخ مفيد؛ صص 204 و 203
9. همان
10. تاریخ تحلیلی اسلام؛ شهیدی، سید جعفر؛ ص 206
11. همان
"شك خواص، پایهى حركت صحیح جامعهى اسلامى را مثل موریانه میجود. اینى كه خواص در حقایق روشن تردید پیدا كنند و شك پیدا كنند، اساس كارها را مشكل میكند!" این بخشی از سخنان رهبر انقلاب است كه چندی پیش خطاب به مبلغان محرم ایراد شده است. ایشان در این سخنان، با نگاهی به تجربیات تاریخی صدر اسلام، بار دیگر به حساسیت نقش خواص در برهههای تاریخساز اشاره كردند.
آنچه در پی میآید مروری كوتاه بر چند برههی حساس و تاریخی از زندگی سلیمان بن صرد خزایی صحابی بزرگ سه امام اول شیعه است كه به دلیل شك و كندی در تشخیص حق، به جهاد در ركاب سیدالشهداء(ع) در كربلا نرسید؛ گرچه بعدها رهبر قیام توابین در خونخواهی حسین(ع) شد و به شهادت رسید. ***
سلیمان كه بود؟
در دوران جاهلیت نامش "یسار" بود و این پیامبر اكرم(ص) بود كه پس از اسلام، نام "سلیمان" را بر او گذاشت. قبیلهی او خزاعه، از بزرگترین قبایل عراق بود و از دیرباز جایگاهی ویژه در میان عرب داشت. دعبل، شاعر نامدار اهل بیت و عمرو بن حِمَق، مجاهد بزرگ كه به دست معاویه به شهادت رسید نیز از قبیلهی خزاعهاند.
فضل بن شاذان، سلیمان بن صرد را از تابعین و زاهدان بزرگ معرفی میكند و صاحبان تراجم نیز او را به فضل و دین و شرف و عبادت ستودهاند.1 احادیث سلیمان از رسول خدا حتی در منابع مهم روایی اهل سنت- مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم- نقل شده است. از این رو سلیمان نزد اهل سنّت نیز شخصیت والایى دارد. ذهبى در سیر اعلام النبلاء پس از تجلیل بسیار از سلیمان، دربارهی او مىنویسد: "سلیمان موفق نشد و نتوانست حسین را یارى كند، چرا كه در زندان بود!"2
اما اندیشمندان در اینباره همرأی نیستند. بسیاری از آنها مانند صاحب كتاب اُسدالغابة معتقدند تردید سلیمان در پیوستن به حسین(ع) موجب شد او فرصت همراهی با امام را از دست بدهد. برای شناخت بیشتر از شخصیت سلیمان بن صرد و بررسی ریشههای تردید وی، به واكاوی برهههایی دیگر از زندگی سیاسی وی میپردازیم.
در كنار امیرالمؤمنین(ع)
سلیمان رئیس قبیلهی خزاعه، پیرمردی 63 ساله بود كه بیعت با علی(ع) پس از عثمان مطرح شد. سن، تجربه، پیشگامی در پذیرش اسلام، همراهی پیامبر و زهد، موجب شد قبیلهی خزاعه از او فرمانبری و پس از بیعت سلیمان بن صرد با حضرت علی(ع)، آنها نیز با آن حضرت بیعت كنند.
از نامهای كه حضرت علی علیه السلام به او در "جبل" نوشته، معلوم میشود كه او در زمان حكومت حضرت، فرماندار آنجا و یكی از كارگزاران آن امام بود. اگرچه شركت همیشگی او در ركاب امیرالمؤمنین در منابعی مانند تاریخ ابن اثیر ذكر شده ولی دیدگاه شیخ طوسی و دیگران از جمله نویسندهی "وقعة صفین"، شاهدی بر تمرد او از حضور در جنگ جمل است.
"منقرى" تخلف او را چنین گزارش كرده است: پس از آمدن على(ع) از جنگ جمل به كوفه، سليمان بن صرد به حضور ايشان رسيد. على(ع) او را مورد نكوهش قرار داد و فرمود: "تو در نصرت من ترديد و درنگ كردى؛ حال آن كه تو، به گمان من بيش از هركس ديگر سزاوار تقويت و استظهار من بودى! چه چيز تو را از كمك به اهل بيت پيامبر(ص) بازداشت؟ چرا به آنان كمك نكردى؟" سليمان گفت: "اى اميرمؤمنان! از گذشتهها بگذر و مرا به خاطر گذشته سرزنش مكن و دوستى مرا نگهدار و مرا اندرز ده. هنوز كارهايى در پيش است كه مىتوانى ضمن آن، دوستانت را از دشمنانت بازشناسى!" پس سليمان خاموش شد و اندكى نشست. آنگاه برخاست و به مسجد نزد حسن بن على رفت و گفت: "آيا جا دارد از اميرمؤمنان به خاطر سرزنش و ملامتش شگفت زده نشوم؟" حسن(ع) به او فرمود: "همواره كسانى مورد نكوهش قرار مىگيرند كه به دوستى آنها اميد مىرود!" سليمان گفت: "هنوز كارهايى فرا رو داريم كه در آن به نيزههاى رخشان و شمشيرهاى آخته و رزمآورانى چون من نياز است؛ پس عدم حضور مرا در آوردگاه نبرد تبقيح نكنید و به اخلاص من ترديد روا مداريد." حسن(ع) به او گفت: "خدا تو را مشمول الطاف خود كند! ما نسبت به تو بدگمان نيستيم!"3 حتی شيخ طوسى طبق آنچه از امام حسن(ع) نقل شده، مىگويد: "سلیمان بهانهاى دروغين براى عدم شركت خود ذكر كرده است!"
4
به هر حال در جنگ صفین، سلیمان بن صرد از فرماندهان سپاه امیرالمؤنین شد. سلیمان در نبردهای تن به تن در صفین، "حوشب ذوالظلم" قهرمان شامی را به هلاكت رساند و پس از نیرنگ عمرو عاص در به نیزه زدن قرآنها و مسئلهی حكمیت، به امام عرض كرد: "ای امیرمؤمنان، اگر یاورانی داشتم، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمیشد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- كه نظر همهی آنان قبل از حكمیت بود- برگردانم؛ ولی جز اندكی، كسی به یاریام نیامد."5
آنگاه امام به چهرهی خسته و خونین سلیمان نگاه كرد و این آیه را تلاوت فرمود: "فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً؛ بعضی پیمان خود را به آخر رساندند و برخی دیگر در انتظارند و هرگز تغییری در پیمان خود ندادهاند."6 سپس به او گفت: "سلیمان! تو از افرادی هستی كه در انتظار شهادت به سر میبری و هرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمیدهی!"
سلیمان در رمضان سال 40 هجری به فرماندهی سپاه حضرت برای جنگ با معاویه منصوب گردید. گرچه پیش از حركت سپاه، امیرالمومنین در سپیدهدم 19 رمضان ضربت خورد و به شهادت رسید.
در دوران امام حسن(ع)
سلیمان از شیعیان امام حسن مجتبی علیهالسلام شمرده میشد و در سختترین شرایط در حلقهی اول یاران ایشان بود. اما ابن قتیبه دینورى در الإمامه و السیاسة گزارش جالبی از برخورد تند سلیمان با امام پس از پذیرش صلح با معاویه، میدهد: سلیمان بن صرد كه بزرگ و رئیس اهل عراق بود و در جریان صلح در كوفه حضور نداشت، نزد حسن بن على آمد. چون بر حسن وارد شد، گفت: "سلام بر تو اى خواركنندهى مؤمنان!" حسن جواب سلام داد و سپس گفت: "حال بنشین؛ پدرت آمرزیده باد!" سلیمان نشست و گفت: "ما پیوسته در تعجبیم كه چگونه با معاویه بیعت كردى با اینكه صدهزار جنگجو از اهل عراق با تو بودند و همه حقوقبگیر؛ با همین اندازه فرزندان و غلامانشان؛ غیر از شیعیان تو از اهل بصره و حجاز!
از آنجا كه صلح در ظاهر عقبنشینی اما به واقع عامل عزت شیعیان و شكستناپذیری ابدی آنان شد؛ امام با بردباری در برابر سلیمان بن صرد، فرمود: "سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوبتر است از اینكه عزیز باشید و كشته شوید."7
اما سليمان بن صرد به خاطر اينكه امام حسن(ع) وثيقهاى براى اجراى شرايط صلح از معاويه نگرفته و براى خود سهمى از بيتالمال قرار نداده، اعتراض كرد. البتّه اين اعتراض بعد از زير پا گذاشتن شرايط صلح از سوی معاويه بود. سلیمان- گرچه در نهایت تسليم نظر امام است- پيشنهاد مىكند كه والى معاويه را از كوفه بيرون كنند و قدرت را در كوفه به دست بگيرند. اما امام مجتبى(ع) برای حفظ خون مؤمنان، سكوت را ترجيح مىدهند.
گرچه برخی در صحت انتساب الإمامة و السیاسة به ابن قتیبه تردید كردهاند، اما متن كامل گفتوگو میان امام و سلیمان را سید مرتضى(ره) در تنزیه الأنبیاء، ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسى در بحارالأنوار نقل كردهاند. همچنین برخی دیگر از یاران بزرگ و معروف امام حسن(ع) همچون حجر بن عدی، نیز رفتار مشابهی در برابر پذیرش صلح از سوی امام نشان دادند. در روایتى كه از سیدمرتضى(ره) نقل شده: پس از ماجراى صلح، حجر بن عدى نزد آن حضرت آمد و با اعتراض به ایشان گفت: "سودت وجوه المؤمنین؟ روى مؤمنان را سیاه كردى؟" امام(ع) در پاسخش فرمود: "ما كل احد یحب ما تحب و لا رأیه كرأیك و إنما فعلت ما فعلت ابقاء علیكم؛ اینطور نیست كه همهی افراد، چیزى را كه تو مىخواهى بخواهند و یا مثل تو فكر كنند و من كارى را كه انجام دادم جز به خاطر حفظ جان و ابقاى شما نبود!"
شور دعوت از حسین(ع)
هنگامی كه خبر شهادت امام حسن(ع) به كوفه رسید، بزرگان شیعه در خانهی سلیمان بن صرد جمع شدند و نامهای در مقام عرض تسلیت به برادرش امام حسین علیهالسلام نوشتند. همچنین شیعیان كوفه بار دیگر بعد از مرگ معاویه در خانهی سلیمان جمع شده و در مورد فوت معاویه و بیعت یزید به مشورت پرداختند.
سلیمان به آنها گفت: "ای جماعت شیعه! بدانید كه معاویه ستمكار از دنیا رفت و یزید شرابخوار به جای او نشست. حسین بن علی علیهالسلام با او بیعت نكرده و به طرف مكه رفته است. شما كه شیعهی او هستید و پدرانتان نیز از شیعیان او بودهاند، اگر میخواهید با دشمنان او جهاد كنید و او را یاری كنید، به او نامه بنویسید و او را بخوانید!"
حبیببن مظاهر گفت: "اگر ضعف و جبن بر شما غالب است و در یاری او سستی خواهید ورزید و آنچه شرط نیكخواهی و متابعت است به عمل نخواهید آورد، او را فریب ندهید و در مهلكهاش نیافكنید." شیعیان پاسخ گفتند: اگر او به سوی ما بیاید، همگی با او بیعت خواهیم كرد و در یاری او با دشمنانش جان فشانیها به ظهور خواهیم رسانید.
حبیب، سلیمان و دیگران، نامهای به امام حسین علیهالسلام نوشته و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند: "یابن رسول الله! ما در این وقت امام و پیشوایی نداریم! به سوی ما توجه نما و به شهر ما قدم رنجه فرما تا آنكه شاید از بركت جناب شما، حق تعالی حق را بر ما ظاهر گرداند. نعمان بن بشیر حاكم كوفه در قصرالإماره در نهایت ذلت نشسته و خود را امیر جماعت دانسته؛ لكن ما او را امیر نمیدانیم و به امارت نمیخوانیم و به نماز جمعه او حاضر نمیشویم و در عید با او به جهت نماز بیرون نمیرویم. اگر خبر به ما رسد كه حضرت تو متوجه این صواب گردیده، او را از كوفه بیرون میكنیم تا به اهل شام ملحق گردد."8 این نامه را دو پیك، با شتاب به محضر امام كه آن زمان در مكه بود، رساندند.
امام حسین(ع) مسلم را برای بررسی اوضاع به كوفه فرستاد و طی پیامی خطاب به مردم كوفه، چنین نوشت: "من تمام مقصود و هدفی را كه ذكر كرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود كه: ما را امام و پیشوایی نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع كند. اینك، من برادرم، عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانوادهی خویش- مسلم بن عقیل- را به سوی شما فرستادم و او را مأمور كردم كه از حال شما و از كار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد كه رأی بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزی است كه قاصدان شما گفتند و در نامههای شما نوشته شده، به خواست خدا بهزودی به سویتان خواهم آمد. به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها كسی است كه به كتاب خدا حكم و عمل كند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پایبند فرمان خدا سازد. والسلام."9
سلیمان، رهبر توابین
با آنكه سلیمان در حركت مسلم بن عقیل نیز فعالیت داشت، از یاری كنندگان امام حسین(ع) در كربلا نبود. برخی گفتهاند هنگامی كه ابن زیاد از مكاتبهی مردم كوفه با امام اطلاع یافت، سلیمان و عدهای از شیعیان مانند ابراهیم فرزند مالك اشتر را زندانی كرد. در نتیجه یاران سلیمان نیز از همراهی امام حسین(ع) خودداری كردند. اما بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا گروه زیادی از آنان خود را سرزنش كرده و از اینكه امام را یاری نكردند، پشیمان شدند. آنها برای جبران این تقصیر، به رهبری سلیمان بن صرد، به عنوان توابین همقسم شدند تا به خونخواهی سومین امام قیام كرده و كشندگان او را به مجازات برسانند.
اما گروهی دیگر بر این باورند كه سلیمان در آخرین لحظهها برای تصمیم نهایی در پیوستن به امام، تردید و تعلل كرد و فرصت ناب این همراهی را از دست داد. علاوه بر اینكه تردید سلیمان، مسبوق به سابقه- در جریان فتنهی جمل- است، مهمترین شاهد این ادعا سخنان سلیمان در میان گروهی از شیعیان كوفه است كه پشیمان از عدم همراهی با سیدالشهداء، در خانهی او گرد آمده بودند: "با این گناه كه ما كردیم، خدا را به خشم آوردیم. كسی نزد زن و فرزند خود نرود، تا خدا را خشنود سازد... ما در محضر خدا هیچ عذری نداریم. ما حسین بن علی را یاری نكردیم و چارهای جز این نیست كه قاتلان آن حضرت را بكشیم. اگر چنین كردیم، شاید خداوند از ما بگذرد!"10
حاضران رهبری امر را به عهده سلیمان بن صرد گذاشتند. سلیمان نیز به شیعیان مدائن نامه نوشت و آنان را دعوت به قیام كرد؛ كه آنها هم پذیرفتند. سلیمان نامههای دیگری هم نوشت و مردم را به خونخواهی دعوت كرد. عدهی زیادی دعوت او را پذیرفتند تا آنجا كه در كوفه، شعار "یالثارات الحسین" به آسمان بلند شد.
مرحوم سیدجعفر شهیدی معتقد است: "خواندن حسین(ع) با چنان شور و اصراری و پذیرفتن نایب وی با چنان گرمی و هیجان و رها كردن وی در چنگ دشمن با چنان ناجوانمردی و نامردی و از همه مهمتر زبونی عراق در مقابل شام، خاطر احساساتی مردم این سرزمین را آسوده نمیگذاشت. مردم كوفه همین كه شنیدند یزید مُرده و میتوانند نفسی بكشند، از نو دست به كار شدند."11
بنابراین توابین هم براى مبارزه با دشمنان اهل بیت(ع) و قاتلان شهداى كربلا و هم براى جهاد با نفس و مبارزه با شیطانهاى نفسانى و جبران قصور و كوتاهىهاى واقعه عاشورا، قیام خویش را از سال 61 قمرى آغاز و به تدریج فراگیر نمودند. سلیمان و یارانش گرچه از سال 61 تصمیم به خونخواهی گرفتند و مردم را بهطور مخفیانه دعوت به این كار میكردند اما پس از مرگ یزید و به قدرت رسیدن مروان بن حكم در شام و عبدالله بن زبیر در حجاز كه اوضاع حكومت سست شد، مردم را آشكارا به این كار فراخواندند.
توّابین به رهبری سلیمان، با شهادتطلبى و كشته شدن در راه خدا، درصدد تطهیر روح خود بودند و از این راه، مىخواستند بر حكومت بنىامیه و قاتلان امام حسین(ع) بتازند و از آنان انتقام گیرند. سرانجام سلیمان با همپیمانانش در سال 65 هجری قمری، قیام كرده و با آمدن عبیدالله بن زیاد از شام به عراق، به طرف كربلا آمده و در ماه "ربیع الاخر" به قبر امام حسین علیه السلام رسیدند. در آنجا فراوان گریستند و همگی توبه كرده و از خدا آمرزش خواستند.
توابین یك شبانه روز در كربلا ماندند تا آنكه عده زیادی به آنها ملحق شدند. بعد از رسیدن به منطقهی "عین الورده" لشگر شام مقابل آنها قرار گرفته و نبرد سختی آغاز شد. در ابتدای جنگ، پیروزی با توابین بود ولی چون دائماً به لشكر شام، سپاه اضافه میشد، كمكم سلیمان با سپاهش، محاصره شدند. رجزهای سلیمان در میدان این نبرد نیز، گمان آزادی و در عین حال تردید او در همراهی با حسن(ع) را بیش از پیش تقویت میكند. مورخان نوشتهاند هنگامی كه سلیمان با سپاهى سنگین از دشمن روبهرو شد، از اسب پایین آمد و غلاف شمشیرش را شكست. سپس شمشیرش را برهنه كرد و به یاران خود گفت: "اى بندگان خدا! هر كسى مىخواهد كه بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه كند و به پیمان خویش وفا نماید، با من بیاید."
سلیمان بن صرد خزاعی در حالی كه در این جنگ 93 ساله بود، توسط "حصین بن نمیر" به شهادت رسید. اندكی بعد "مسیب بن نجبه" یار دیرین او نیز شهید شد و یكی از سپاهیان شام، سر او و مسیب را نزد مروان حكم به شهر شام برد. تنها «رفاعة بن شداد بجلى» همراه با گروه اندكی از توابین، از تاریكى شب استفاده كرد و با رهاندن خود از مهلكه، به كوفه برگشت. او بعدها در قیام مختار شركت نمود.
***
با نگاهی به این تاریخچهی فشرده از زندگانی سیاسی سلیمان بن صرد خزاعی به عنوان یكی از برجستهترین یاران ائمه علیهمالسلام میتوان دریافت كه تنها دلیل عدم همراهی برخی خواص اهل حق با ولایت در مواقع حساس، دنیاگرایی، عقده و كینه، حب مقام و... نیست. بلكه گاه یك اشتباه در فهم یا لحظهای تردید و شك در پیوستن به جبههی حق، میتواند باعث غربت حق و حقیقت در جامعه شود. چه بسا هنگامی كه این خواص و نخبگان به خود میآیند و از كردهی خود پیشمان میشوند، كار از كار گذشته باشد!
پینوشت:
1. رجال الكشى؛ ص 39 و جامع الرواة؛ حرف س؛ ج 1؛ ص 381/ البته اگر سلیمان از تابعين باشد، رسول خدا(ص) را درك نكرده است.
2. سیر اعلام النبلاء؛ ج 3؛ ص 395
3. وقعة صفين؛ ص 6
4. رجال الطوسى؛ ص 43
5. وقعه صفين؛ ص 519
6. سوره احزاب؛ آيه 23
7. نگاه كنید به الإمامه و السیاسة؛ صص 151 تا 163
8. الإرشاد؛ شیخ مفيد؛ صص 204 و 203
9. همان
10. تاریخ تحلیلی اسلام؛ شهیدی، سید جعفر؛ ص 206
11. همان
0 دیدگاه های شما:
ارسال یک نظر